نمی توانیم سخنرانی کنم نیست من می توانم سخنرانی کنم!!!
من می توانم مثل سخنرانان بزرگ سخنرانی کنم . چون هر وقت مسئولیتی را به عهده می گیرم ، پی آمد های آن را نیز از آغاز تا پایان می پذیرم و با این مهارت ، عملا توانائی و خود باوری را به خودم و اطرافیانم تأکید می کنم . در فرهنگ واژه هائی که برای خودم نوشته ام ، شکست در هر سخنرانی را تجربه معنا کرده ام و از شکست های بیشتر که همان تجربه های بیشتر است ، هرگز هراسی ندارم . تکرار و تلقین را همیشه جدّی گرفته ام و فهمیده ام که هیچ چیز به اندازه تکرار و تلقین هر مفهوم مثبت ؛ و عبارت ها و جمله های تأکیدی مؤثّر ، نمی تواند ضمیر ناخودآگاه مرا و مخاطبانم را تحت تأثیر قرار دهند .
من می توانم سخنرانی کنم چون همه را همیشه بخشوده ام و می دانم همه آن ها که به گذشت از دیگران ایمان دارند ، سرشار از توان خود اتّکائی و خود باوری اند . همان ها که روحی بزرگ ، پربار و آزاد دارند . و فهمیده ام ضمناً که کاری زیباتر از دوست داشتن مخاطبانم نیست که البته پس از عشق ورزیدن به خودم ، دومین عامل بنیادی و مهم اعتماد به نفس من در سخنرانی هاست .
من می توانم سخنرانی کنم چون برای عزت و کرامت انسانی خودم ارزش و احترام بسیار قائلم . خودرا " ما " خطاب نمی کنم و می گویم " من " و عقاید خودم را فقط از جانب خودم می گویم . و سعی نمی کنم همه مخاطبان را راضی نگه دارم چون مجبور می شوم ارزش ها ، باورها و سلیقه های گوناگونی را همزمان بپذیرم . و می دانم نباید با مخاطبان هر سخنرانی ام مقابله کنم چرا که همیشه دست کم نیمی از مخاطبانم ، با اندیشه هایم مخالفند و باید آن را معمولی و عادی تلقّی کنم .
من می توانم سخنرانی کنم چون آموخته ام که با دیگران مشورت کنم اما خودرا به دیگران وابسته نکنم و دانسته ام اعتماد به نفس با هر نوع وابستگی منافات دارد و همیشه به هنگام سخنرانی ، هیئت و حالت آن هارا به خود می گیرم که موفق ، مصمّم ، پرتلاش و برخوردار از توان بالای اعتماد به نفس هستند . و در همه کارهایم ، از عظیم ترین نیروی هستی ، یاری می طلبم و این مدد جوئی به هنگام هرسخنرانی ضمن ایجاد ارتباط نزدیک تر با خدایم و توکل به او ، بیش تر می شود . و گفته اند و من دیده ام همه آن ها که افسرده و کم ظرفیت و کم روحیه هستند ، بدون استثناء ، تنفس سطحی دارند و میزان تبادل هوا در هردم و باز دمشان بسیار کم است و این ها نمی توانند از احساس اعتماد به نفس برخوردار باشند . من از این دسته نیستم . تنفس عمیق را همیشه تمرین می کنم تا با صدائی دلپذیر ، پر حجم و رسا ، سخنرانی کنم .
من می توانم سخنرانی کنم چون همیشه بر لب ، تبسم دارم و هنگام هر سخنرانی در هر مکان و زمان ، می بینم مخاطب به مخاطب ، حس می کند که تبسم و لبخندم ، نشان از آن دارد که دوستش دارم و دوستم خواهد داشت و سخنم را خواهد شنید و از حضورش در آن سخنرانی ، لذت خواهد برد و با خاطره ای خوش ، خواهد رفت . من در سخنرانی ها ، در جستجوی کامیابی مخاطبان و موفقیت خود هستم هر چند کوچک . هدف ها و موضوعاتی انتخاب می کنم که قابل فهم و دسترسی همگان باشند . از درک سخنانم لذت ببرند و برای فهم حرف هایم ، به رنج نیفتند . از هر گمان و اندیشه منفی ، از هر بیان و حرف منفی و از توجه به خرده گیری ها و انتقادهای نا روای مخاطبانم پرهیز می کنم .
من می توانم سخنرانی کنم چون هر اشتباهی که انجام دهم ، به خود می گویم آن را به هر شکلی جبران خواهم کرد به جز با سرزنش خود . احساس گناه و خطا نمی کنم . این احساس ، یعنی تأیید نکردن خود و شاید یعنی سرزنش خود . برای خود و مخاطبانم ، همراه با هم ، ارزش قائلم . هم فرصتی را برای خود در نظر می گیرم تا آن گونه شوم و آن گونه بگویم که باید آن گونه باشد و هم فرصتی را برای مخاطبانم که از من چه می خواهند ؟ و چه باید بگویم تا بر دل آن ها اثر کند ؟ گرچه الزام به انجام وظیفه ، مقدم بر الزام به نتیجه است .
من می توانم سخنرانی کنم چون از خود انتقاد شدید نمی کنم و می دانم این کار ، زمینه بهتر سخن گفتن مرا فراهم نمی کند . از ستایش خود و از تواضع بی جا و بسیار در برابر مخاطبان پرهیز می کنم و فقط در خلوت خود ، از خود به خوبی یاد می کنم و ضمن این یاد ، جنبه های مثبت و منفی خودرا حتما در نظر می گیرم . فقط با خود که هستم ، خودرا ستایش و تشویق می کنم بخاطر حتی کوچک ترین کار خوبی که انجام داده ام . به خودم عشق می ورزم ، خود شیفته می شوم ، عاشق جسم و روحم می شوم تا اعتماد به نفس داشته باشم و برای رسیدن به خود شیفتگی ، سعی می کنم شناخت و درک درستی از خویشتن خویش داشته باشم . نا رساها را رسا کنم ، نا شیواهارا شیوا کنم و نا توانائی هارا توانایی و قدرت .
من می توانم سخنرانی کنم چون با جسم خود به خوبی رفتار می کنم . می دانم حنجره و صدایم ، ابزار و سرمایه من برای سخن گفتن است و باید مراقب سلامت و قدرت آن ها باشم و همیشه هستم . من واقعا خودم و حرفه ام و مخاطبانم را دوست دارم و می کوشم از هرچه به روح و جسم و تن و حنجره و صدایم آزار می رساند و به سلامت و نشاطم آسیب می زند ، دوری کنم . مثلا هرگز پرگویی نمی کنم ، پرخوری نمی کنم و بیش از اندازه نیاز و مجاز نمی خوابم .
من می توانم سخنرانی کنم . همیشه ، همه جا و برای همه هم نوعانم و همه مخاطبانم که دوستشان دارم و دوستم دارند . من اشرف مخلوقاتم . جاندار ناطق . از نسل خلیفه خدا در زمین . از تبار آدم . موحودی مختار و متفکر . اجتماعی و اهل انس و الفت و گفت و گو با موجودی به نام انسان . انسانم و از سخن گفتن با انسان های دیگر ، وحشتی ندارم .
[ شنبه 5 بهمن 1392برچسب:فن بیان,اصول سخنرانی,استرس سخنرانی,فن خطابه,فن تدریس,,
] [ 8:32 ] [ ،سعید فیضی، ][